راستش را بخواهید با نوشتن تیتر، اول می خواستم از آموزش و پرورش تشکر کنم ولی حیفم آمد که تربیت کافی و شخصیت غنی و تمدن دیرینه مان را رها کنم .خواستم از آنها بنویسم دیدم باید تا هفته ها و ماه ها مشغول نوشتن شوم تازه باز هم نمی دانم تمام شود یا نه ؟ دوست دارم الکی دعوا راه بیندازم و غر غر کنم . ولی می خواهم از همان اول دبستان شروع کنم گرچه که مهد کودک هم به اندازه کافی جای صحبت دارد.
یاد جشن شکوفه ها افتادم که کاملا بی موقع و اول پائیز برگزار می شود آخه این چه شکوفه ایه که این موقع سال هم هست؟ من نمی دانم بچه خرس گنده اندازه کروکدیل چه شباهتی به شکوفه داره ؟ بچه مردم را یک روز قبل از روز واقعه(اول مهر) به زور از بالششان جدا می کنند و می کشانند مدرسه که جای توالت ها را نشانش بدن !!! یه شاخه گل هم می چپانند دست بچه که تا آخر برنامه دستش بند باشه که یه موقع تو دماغش نکنه! بعدم که مامان دوم شان را ( که صد رحمت به نامادری)بهشان از یک روز قبل نشان میدن که اگر خواستن تا فردا کابوس ببینند بتونند. خوب حالا می مردند یه روز دیرتر بچه را می فرستادن مدرسه ؟ به زور به بچه مفهوم خانه دوم و مادر دوم را القا میکنند . اما از فردا بچه ی بدبخت تا یه کم تو مدرسه وسایلش را ولو می کند بهش میگن مگه اینجا خانه تان است!!! این که هیچ تا یکم پیش معلمشان درددل می کند فوری معلمشان می گوید: آی فلانی مگه من ننه ات ام اینا رو برو به مامانت بگو.
اینها که هیچ بچه ی مردم را به زور ناظم و مامور در حیاط سیخ نگه می دارند که نکنه بدود که شاید زمین بخورد ! چه بسا بچه ی بدبخت گاهی هم به خاطر اینکه در حیاط دویده کتک مفصلی هم بخورد(که ای کاش زمین می خورد) بدبخت بچه اگر بدود ،یا زمین می خورد یا کتک! آنوقت می گویند چرا مردم چاق می شوند ؟ چرا قهرمانان فوتبال نمی توانند بدوند خوب مشکلات ریشه ای همین است دیگر ؟
هر روز صبح دستمال و لیوان کفش و جوراب و... بدبخت را چک می کنند آخر به شما چه که بچه دستمال ندارد شاید امروز آب از دماغش راه نیافتاد تازه مگر آستین را برای چه گذاشته اند؟ شما که هی شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند را به زور در مخ بچه فرو می کنی چی میشه بچه دستمال از بغل دستیش بگیره؟ میمیری؟ عقده ای؟ تو فلک شدی باید انتقامش را از ما بگیری آخه یزید میمیری بچه با دست آب بخوره ؟چی میشه دستشو بشوره بعد آب بخوره ؟ کی میگه لیوانی که کنار اون همه آشغال تراشه تمیزه؟آخه کفش بچه کثیف باشه به شما چه؟ بلدی درستو بده که یه بدبخت هایی مثل ما رو تحویل این جامعه ندین! آخه بلد نیستی درس بدی وقت اضافی داری چرا به کفش بچه گیر میدی؟ آخه جوراب بچه به تو چه ربطی داره ؟ مگه بچه 6 ساله جورابشو خودش می شوره ؟خوب مامانش میده بچه هم پاش می کنه.تو خودت بچه بودی تو صف کسی کفشتو لگد نمی کرد؟
وقتی بچه میاد سر کلاس از جمعیت زیاد می نالی وقتی هم که یه روز بچه مرده نمی خواد بیاد مدرسه دعوا راه می ندازی که چرا نیامدی گواهی ازفوق تخصص قلب بیار (پزشک عمومی هم نمی شه) آخه به شما چه که چرا نمی آد اگر از مدرسه خوشش بیاد خودش می تواند بیاد به جای اینکه بچه را به مدرسه مشتاق کنند ...
این دفترچه انضباطی که درست کردی دادی دست بچه چیه ؟درس عبرته یا آیینه ی دق خودت خوشت میاد خدا نامه اعمالتو ببنده به دستت هر روزم بده مامانت امضاش کنه؟
شما چه کار دارین بچه می خواهد زنگ تفریح بره تو حیاط یا نه؟ شاید دوست داشته باشه تو کلاس بمونه ؟آخه کی میگه یه ربع که 5 دقیقه ی آن توی راهرو می گذرد هوای سالم به بچه می رسونه؟ آخه نابغه همون هوایی که تو حیاطه تو ساختمون هم هست؟ مگه گچهای کلاس تموم میشه اگر بچه ها زنگ تفریح 4 تا خط باهاش بکشند؟ مگه چی میشه؟ چرا بچه ی مردم را عقده ای بار میارین که وقتی هم قد من شدن برن پای تخته دانشگاه نقاشی کنند؟
آخر چرا همه چی اینقدر مسخره است ؟دلم می خواهد یه مدرسه باز کنم که توش قوانین من اجرا بشه.خسته شدم اینقدر در دوران دبستان از کلاس و مدرسه فرار کردم.خسته شدم بس که با معلم و ناظم هامون دعوا کردم.از دم مدرسه ها که رد میشم یا وقتی یه بچه دبستانی میبینم انگار دارم خفه می شم . دلم می خواهد برم نجاتش بدم. نمی دانم فقط من اینطوریم یا همه از مدرسه هاشون بدشون میاد؟؟؟؟؟؟