سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 114378

  بازدید امروز : 3

  بازدید دیروز : 4

آلابسکینتون

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان







 

درباره خودم

آلابسکینتون
آلابسکینتون
یک آدمم با دو تا چشم دوتا پا و دوتا دست و... و عاشق ورزش کردنم.

 

لینک به لوگوی من

آلابسکینتون

 

دسته بندی یادداشت ها

... . امیر کبیر . دیوانه . شریف .

 

بایگانی

تابستان 1386

 

اشتراک

 

 

بهترینِ برادرانت، کسی است که با راستگویی اش تو را به راستگویی بخواند و با اعمال نیک خود ، تو را بهبرترینِ اعمال برانگیزد . [امام علی علیه السلام]

حکایت

نویسنده:آلابسکینتون::: پنج شنبه 89/1/12::: ساعت 12:29 صبح

دوست دارم مطلبم را با یک حکایت شروع کنم حکایتی که نمی دانم شنیدید یانه؟ولی میدانم که حکایتی قدیمیه:

در زمان های گذشته عالمی بود که شاگردان بسیاری در خدمت ایشان بودند.روزی یکی از شاگردان عالم از او پرسید:استاد هنگامی که شما به بستر می روید تا بخوابید محاسن(همان ریش و سیبیل خودمان) خود را روی روانداز قرار می دهید یا زیر آن؟

استاد قدری فکر کرد ولی جوابی نداد به شاگردش گفت فردا پاسخ سوالت را می دهم.شب هنگام وقتی به بستر رفت ابتدا محاسنش را روی زیر انداز قرار داد ولی خوابش نبرد بعد محاسنش را زیر روانداز قرار داد باز هم خوابش نبرد خلاصه آنکه تا صبح نخوابید.عالم نه تنها آن شب بلکه از آن پس هرگاه به این مساله فکر می کرد نمی خوابید.

این هم شده حکایت ما ،چرا؟راستش تازگی ها اینقدر به مسائل عرفانی و فلسفی و ... فکر کردم پاک حالم از زندگی کردن بهم خورد آن هم به یکسری از مسائلی که هرچقدر دنباله جوابش گشتم به هیچ نتیجه ای نرسیدم جز این که به همه چیز شک کردم. جالب بود که به هرکسی هم که دردم را می گفتم می گفت خوب به حال تو چه فرقی می کند یا خلاصه به خاطر معضلات احمقانه ای که داشتم کلی مسخره ام می کردند .تا این که یک شب این حکایته یادم آمد آنوقت بود که تازه فهمیدم دیگران چی میگن یه جورایی احساس کردم که باید زندگی کنم اگر بخواهم فکر کنم واقعا دیوانه میشم .این بود که اینجا هم این حکایت را آوردم به دو منظور اول اینکه به آنان که از دستم در عذاب بودند و من مدام سوالاتم را از اونها می پرسیدم و آنها را به فکر وا می داشتم  مژده بدم که از دستم راحت شدند .و دوم اینکه به آن دسته عزیزانی که مشکل من را دارندکمکی کرده باشم تا از دیوانه شدن نجات یابند. باشد که خداوند خود ما را یاری کند.



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    من عوض شدم
    بازی
    دیوانه
    حکایت
    خطاب به دانشجویان دانشگاه های برتر
    رساله ای من باب آموزش و پرورش
    امروز13آبان
    یه عالمه اتفاق عجیب
    الابسکینتون از دانشگاه می نویسد
    چرا اینقدر تفاوت؟؟؟
    میشه یه نفر درست توضیح بده؟!!!!
    عکس قشنگ
    شعری که آدمو به فکر فرو می بره!!!
    عکسی که خیلی دوستش دارم
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com